بچه مسلمون
سلام سلام بچه ها ... چطوره حال شما ؟ ... دیروز تاریخ آخرین پستم رو یه نگاهی انداختم خجالت کشیدم ... 2 ماهه که به روز نکردم ... امروز گفتم تنبلی رو بذارم کنار شروع کنم به آپ کردن ... امروز بیستمین روز بخش عفونی بود ... بخش خوبیه ... یکی از دلایلشم اینه که رزیدنت نداره (برای دانستن مفهموم رزیدنت به پی نوشت های پایانی مراجعه شود دی:) .. !!!! البته نه اینکه خدای نکرده بد باشن رزیدنت ها !!!! ... ناگفته نمونه از امسال رزیدنت گرفته که چند ماه اول باید برن داخلی ( ) ... خلاصه اینجا از امر و نهی رزیدنتا راحتیم ... سال پایینتر ( ) که بودم میگفتم وااای خدایا چرا این عفونی رزیدنت نداره ... چی کار کنیم؟؟ ... خیلی از این بخش میترسیدم ... میفگتم چجوری میخوام اینترن اینجا بشم ... ولی اشتباه میکردم ... ترس نداره که ... تازه خیلی هم خوبه ... میگن نباید زود قضاوت کنی ها ... خودت اوردر میذاری و آقای خودت هستی ... وای داخلی چه بخش بدی بود ... 3 ماه تابستون پدرمون در اومدها اونم تو ماه رمضون ... اووه اووه ... همش کار پرستاری میکردیم و همش رزیدنتا میگفتن کشیک اضافه کشیک اضافه ... عفونی بیماری های خیلی شایعی هم داره ... چی بود داخلی همه مریضا جوری بودن که تو دیگه کار خاصی برا بهبودشون نمیتونسی بکنی ... دیالیزی .. سرطانی ... سیروزی ... 2 -3 تا کشیک دیگه مونده برام تا آخر ماه ... البته نا گفته نمونه اینجا کلی هم دعوا هم شدیما ()... از اتندا تا پرستارا و ... گفتم پرستار ... اکثر غریب به اتفاق پرستارای عفونی قائمشهر هم خوبن ... یکیشون خانم اکبری ... دلبر و ناز و مهربون ... فرشته ی تو آسمون ... خیلی دوسش دارم ... خلاصه این تعریفا رو کردم ... اگه خدای نکرده عفونی ! شدید بیاید رازی قائمشهر ... تو این بخش مث نقل و نبات سفتریاکسون میدن ... خدا میدونه کی میخواد مقاومت دارویی ایجاد شه ... پ.ن: رزیدنت به دانشجوهای دوره تخصص میگن ... اینترن از نصفه سال شش به بعد میگن ... اونجایی که کشیک دادن شبانه و بی خوابی شروع میشه ... دی:... پ.ن: دارم فک میکنم که همه آدما با اینکه از بدی خودشون آگاه هستن فک میکنن که بقیه آدما خیلی بدن و خودشون خوبن ... و همش دارن غیبت این و اون رو میکنن ... فرد بارزش خودم ... همه فک میکنن همه جا دارن درست تصمیم میگیرن و بهترین کار رو خودشون انجام میدن و بقیه بر عکسن ... و همش غر میزنن فلانی چرا اینجوریه ... با اینکه خودشون میدونن بد هستن ها ... ولی باز ... چی بگم .... موندم از دست خودم و آدم ها چی کار کنم ... پ.ن:باز باران بی ترانه ... گریه های بی بهانه ... میخورد بر سقف قلبم ... باورت شاید نباشد ... خسته است این قلب ()تنگم ...
Design By : Pichak |